--------------------
غزل ۴۰۲۸
متن نوحه —-> غزل ۴۰۲۸
غزلجوانی رفت و دل از شور مستی دور میگرددچه رویاهای شیرینی که کم کم شور میگرددکتاب زندگی را فصل پایان می رسد روزیکه عهد عمر این است و بر آن مجبور میگرددچه کوتاه است این عمری که پای آرزو طی شدنمی گردد مقدر ، آنچه نامقدور میگردددریغ، آن دل که روزی هم نشینم بود و هم دردمشبی تاریک و تنها… همنشین مور میگرددز شش سو می رسد فریاد عبرت ، گوش آنکس راکه در این پنج روز زندگی ، مغرور میگرددروان آدمی را آدمیت پیشه می بایدحذر از خوی حیوانی ..کز آن ، معذور میگرددبه چشم خویش دیدم چشم کوری را که می بیندکنار چشم بینایی که عمری کور میگرددامانی ناله ها گفت و کسی نشنید فریادشندانست ، آنچه، آید در نظر ، منظور میگرددبنال ای دل که عاشق کشته ی معشوق خود باشدبه قتل دل اگر نازک دلی مآمور میگرددشاعر : استاد علیرضا امانی مجد
👉 https://sarmashg.ir/mag/?p=21748 🌐
————————
#⃣ #متن_نوحه
🔘 🔗 دیدن متن کامل
- ۹۸/۰۶/۰۷